نمونه ای از آثار بهبهانی
پیرامون ادبیات
نقد و بررسی و انتشار آثار ادبی

  

ننگ آشنا

خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشد
تا از نبود و بودم، کس را خبر نباشد
خواهم که آتش افتد، در شهر آشنایی
وز ننگ ِ آشنایان، بر جا اثر نباشد
گوری بده، خدایا! زندان پیکر من
تا از بهانه جویی، دل دربدر نباشد
پایم چو پایه ی رز، یارب شکسته بهتر
تا از حریم خویشم، بیرون گذر نباشد
پیمانه ی تنم را، بشکن که بر لب من
لب های باده نوشان، شب تا سحر نباشد
چون موج از آن سزایم این سرشکستگی شد
کز صخره های تهمت، دل را حذر نباشد
در شام ِ غم که گردد، همراز و همدم من؟
اشکم اگر نریزد، آهم اگر نباشد
سیمین! منال کاینجا، چون شاخ گل نروید
چون دانه هر که چندی خاکش به سر نباشد

ساقه ی دمیده

چون نغمه در سراچه ی گوشت نشسته ام
چون گوش، پرده دار خروشت نشسته ام
چون ساقه ی دمیده به دشت ایستاده ای
چون لاله ی شکفته به دوشت نشسته ام
گرم و شکیب سوزم و شیرین و دلنواز
آن بوسه ام که بر لب نوشَتْ نشسته ام
میناست پیکر من و خونم شراب عشق
دزدانه در کمینگه هوشت نشسته ام
افسانه ی نگفته ی میلی نهفته ام
در دیدگان زهد فروشت نشسته ام
فریاد بی قراریم و بندی ی ِ سکوت
در ژرفی ی ِ نگاه خموشت نشسته ام
تا زخمه زد به تار دلم دست عشق دوست
چون نغمه در سراچه ی گوشت نشسته ام

 

 

پونه ی وحشی

ستاره بی تو به چشمم شرار می پاشد
فروغ ماه به رویم غبار می پاشد
خدای را! چه نسیم است این که بر تن من
نوازش نفسش انتظار می پاشد؟
خروش رود ِ دمان، شور عشق می ریزد
سکوت کوه گران، شوق یار می پاشد
بیا که پونه ی وحشی ز عطر مستی بخش
بُخور ِ می به لب جویبار می پاشد
ستاره می دمد از چلچراغ سرخ تمشک
که گَردِ نقره بر او آبشار می پاشد
خیال گرمی ی ِ عشقت به ذره های تنم
نشاط و مستی ی ِ بی اختیار می پاشد
چه سود از این همه خوبی؟ که بی تو خاطر من
غبار غم به سر روزگار می پاشد

صد چمن لاله

روزی اید که دلم هیچ تمنا نکند
دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند
وین سبک جوش گران مایه - که خون نام وی است-
ره به آوند تهی مانده ی رگ ها نکند
یاد آغوش کسی سینه ی آرام مرا
موج خیز هوس این دل شیدا نکند
دیده آن گونه فروبسته بماند که اگر
صد چمن لاله دمد، نیم تماشا نکند
لیک امروز که سرمست می ِ زندگیم
دلم از عشق نیاساید و پروا نکند
از لگد کوب ِ‌هوس، پیکر تقوا نرهد
تا مرا این دل سودازده رسوا نکند

 

 

 

باغ مهتاب

دیشب، ای بهتر ز گل! در عالم خوابم شکفتی
شاخ نیلوفر شدی در چشم پر آبم شکفتی
ای گل وصل از تو عطرآگین نشد آغوش گرمم
گر چه بشکفتی ولی در عالم خوابم شکفتی
بر لبش، ای بوسه ی شیرین تر از جان! غنچه کردی
گل شدی، بر سینه ی هم رنگ سیمابم شکفتی
شام ابرآلود طبعم را دمی چون روز کردی

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ شنبه 30 دی 1391برچسب:, توسط اکبر جعفری |